مؤلفههای هوش مدیریتی شامل موارد زیر است:
MQ=IQ+EQ+PQ+PQ+SQ
هوش مدیریتی (MQ):
به ما یادآور میشود برای موفقیت در زندگی شخصی و زندگی کاروکسب باید بتوانیم بر خودمان مدیریت قوی داشته باشیم و به عبارتی روی خودمان که ارزشمندترین داراییمان است سرمایهگذاری کنیم، و برای این مهم، ۵ هوش را با نگاه جامعیتنگری بهکار گیریم تا با همتوانافزایی بین آنها انسانی موفق باشیم.
هوش منطقی (IQ):
همان هوش عقلی یا هوش ریاضی است که در مدارس، ما را با آن میسنجیدند اما همهی ما شواهد بسیاری از انسانهایی را میتوانیم مثال بزنیم که در مدرسه و دانشگاه معدل بالایی داشتند اما در بهکارگیری آنها در زندگی خانوادگی و زندگی کاری به توفیقات سعادت نیافتند. پس هوش عقلی لازم است اما کافی نیست.
هوش هیجانی (EQ):
به معنای توان مدیریت کردن هیجانات خود و دیگران. خوشبختانه هوش هیجانی قابلیت اکتسابی دارد و ما میتوانیم با یادگیری در هر سن که باشیم هوش هیجانی خود را ارتقا دهیم. پس کمکاری در این زمینه فقط و فقط نشاندهندهی تصور خودمان است. برای اینکه هوش هیجانی خودمان را بالا ببریم باید به عوامل مهمی چون پایداری و استقامت برای رسیدن به اهداف درست از پیش تعیینشده، انگیزهبخش و مدیریت روح و روان خودمان و پرهیز از ناامیدی و یادگیری برای ارتقای روحیهی مثبتاندیشی و کنترل و اصلاح دائم و مرتب رفتار و کردار خویش در راستای انسان متعالی شدن، همدلی و گذاشتن خودمان به جای دیگران که با آنها سروکار داریم برای درک بهتر ایشان، و این سؤال را از خود پرسیدن که اگر من به جای طرف مقابل بودم چه انتظاری داشتم و در نهایت ارتقای مهارت خودشناسی و شناخت تیپ شخصیتی خودمان با مراجعه به مشاوران کاربلد و مطالعه برای تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف خویش بپردازیم.
هوش سیاسی (PQ):
هوش سیاسی است که بهتر است آن را به هوش تدبیری ترجمه کنیم و معنا و مفهوم آن این است که بدانیم در مقابل هر مشتری بهترین نوع رفتار چه باید باشد. تشخیص تفاوت مشتریان و بهکارگیری بهترین شیوهی عملکرد برای نزدیک شدن به مشتری، هوش تدبیری یعنی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
هوش تدبیری:
یعنی اینکه خودم را با سواد مخاطب هدف هماهنگ کنم و از به کار بردن سؤالات و عبارات نابجا خودداری کنم. هوش تدبیری توان درک طرف مقابل را در ما افزایش میدهد. هوش تدبیری همان سیاست داشتن در کار است. به ما یاد میدهد که با مشتری بحث نکنیم، یاد میدهد که در بازار رفتهایم تا معامله کنیم نه مقابله. اینکه همه جا جایز نیست اسم کوچک مشتری را بهکار ببریم و اینکه درک فرهنگها و خردهفرهنگها را داشته باشیم.
هوش جسمانی یا فیزیکی (PQ):
به ما میگوید که برای موفقیت در بازار، و نزد مشتری میبایست روح شاداب و مغزی پویا داشته باشیم و این مهم مهیا نمیشود مگر اینکه جسم سالم داشته باشیم. هوش جسمی به ما میگوید که عقل سالم در بدن سالم قرار دارد، پس مراقبتکنندهی ورزش و سلامتی خود باشیم.
هوش معنوی (SQ):
نهایتاً هوش معنوی به انسان بودن ما، صداقت داشتن ما و سالم بودن اخلاق ما میپردازد. همان پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک است. هوش معنوی یعنی خودمان را نانوایی فرض کنیم که قرار نیست نان سوخته دست مردم بدهیم. ابتدا باور کنیم که با فروش بیمه به مشتری برای او امنیت خاطر و اطمینان را فراهم میکنیم، پس من در حال خدمت کردن به مشتری هستم، پس باید مشاور صدیق و راستگوی او باشم تا او با خشنودی که به دست میآورد من را به سایر دوستان و افرادی که میشناسد ارجاع دهد؛ چون ما میدانیم تنها در این حالت است که فروش مؤثر یا فروش تکرارشونده به همان مشتری صورت میگیرد و حتی او را به سفیر برند و خوشنامی اعتبار ما تبدیل میکند.
نوشته از: محسن روحالامین
ثبت نظر